مرگ چاوز بیش از هرکسی، مقامات آمریکایی را خوشحال کرد؛ زیرا وی شخصیتی ضدآمریکایی و عملگرا بود. سایه سنگین و مخوف آمریکا بر آمریکای جنوبی دهها سال بود که امکان تنفس و احساس زندگی آرام و انسانی را از مردم این منطقه گرفته بود و هرگاه هم که فرد و یا گروهی فریاد آزادیخواهی سر میداد، آن را سرکوب میکردند و شاید جرم اصلی این مردم، نزدیکی جغرافیایی به آمریکا بود که مستقل بودنشان برای آمریکا تهدید محسوب میشد. چاوز، رئیسجمهور فقید ونزوئلا، از سالها پیش فهمید برای نجات مردم ستمدیده منطقه آمریکای جنوبی باید این سایه سنگین را شکافت تا روح واقعی حیات در وجود این مردم جریان پیدا کند و راه آن را در کسب قدرت دید و حدود 15 سال پیش با به قدرت رسیدن در ونزوئلا بلافاصله برای رسیدن به منویاتش دست به کار شد و با در اختیار گرفتن صنعت نفت کشورش به مقابله اساسی با فقر رفت و زندگی فقرای این کشور را متحول ساخت و آنان طعم خدمات درمانی، دسترسی به آموزش و دریافت مستمری سهبرابر شده را چشیدند و متوجه شدند رئیسجمهوری را برگزیدهاند که به شعارها و وعدههایش پایبند است. حرکت انقلابی چاوز که با دشمنی جدی آمریکا مواجه شده بود، در ونزوئلا محصور نماند و همچون موجی خروشان، منطقه آمریکای جنوبی را فراگرفت و نشانه آن هم رویکرد مردم کشورهای این منطقه مهم به افرادی بود که در انتخابات، شعارهای نزدیک به دیدگاههای چاوز را سر میدادند. موج توفندهای که شعارها و مواضع ضدآمریکایی چاوز عملگرا در منطقه راه انداخته بود، موجب شد که دوستان و همفکران چپگرای وی در منطقه، قدرت را به دست گیرند؛ مانند: لولا در برزیل؛ کرچنر در آرژانتین؛ مورالس در بولیوی و رافائل در اکوادور که آنها نیز با پیش گرفتن مسیر چاوز، توانستند خدمات ارزندهای به مردمشان داشته باشند. پس از مرگ چاوز پرسش اساسی که محافل سیاسی منطقه را به خود مشغول داشته، این است که آیا پس از چاوز، انقلاب بولیواری وی نیز از حرکت باز میماند و از بین میرود؟ هرچند پاسخ به این پرسش آسان نیست و فرصت و مجال فراخی را میطلبد ولی میتوان گفت بازگرداندن منطقه به دوران سیاه گذشته، کار سختی است؛ اما میتوان به آینده مردمان به خود آمده منطقه امیدوار بود.
دیدگاه ها